همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر