غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی