یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را