ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی