کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را