ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت