کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست