ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی