غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد