فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت