شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور
میریخت در نگاه زمین آبشار طور
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ذكر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زير قدمهای شما جان میريخت
در گوشهای ز صحن تو قلبم نشسته است
دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است