باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
به بوسه بر قدمت چشم من حسادت داشت
به حیرتم که چرا خاک این سعادت داشت؟
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
اگرچه «تحتِ کسا» یک حدیث جای تو بود
همیشه قلب رسول خدا کسای تو بود
گهواره نیست کودکیات را فلک؟ که هست
فرمانبر تو نیست سما تا سمک؟ که هست
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم، قناری گنگیست در سرودن او