دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت