دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت