نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینهگردانی تو را
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر