خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را