پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند