هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی