این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید