ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم