مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم