ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام