میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی