یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود