ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام