اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
سری بر شانۀ هم میگذاریم
دل خود را به غمها میسپاریم
شکسته، ارغوانی مینویسم
به یاد لالههای بیسر باغ
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید