ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟