ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده