میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند