دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند