ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته