رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته