میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی