ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود