والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
چشم از همه کائنات بستی، ای عشق
در کعبهٔ کربلا نشستی، ای عشق
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
جز در غم عشق سینه را چاک مکن
دل خوش به کسی در سفر خاک مکن
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او
زانروز که سوخت از عطش کام حسین
گوش دل عالم است و پیغام حسین
باید دل خود به عشق، پیوند زدن
دم از تو، تو ای خون خداوند! زدن
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو