از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید