امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
عهدیست که بستهایم، برمیخیزیم
با آنکه شکستهایم، برمیخیزیم
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
همین است ابتدای سبز اوقاتی که میگویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که میگویند
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید