رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد