والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود