از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده