هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست