صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست