سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست