سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست