از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست