ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى