ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى