رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری