خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری