بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود